گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود، ولیک به خون جگر شود...
و اگر سنگ نیز حمار بود، هیچگاه لعل نمی شد. اصل حمار اصلیست برای حمار! اصلی که فقط یک حمار از آن پیروی می کند...
همواره کوتاه ترین مسیر به مقصد نخواهد رسید! هر مسیری در زندگی روحی دارد و جسمی. عملی دارد و معرفتی. حمار خارج از حیطه روح و بدون آگاهی از معرفت، جسم را می بیند و عمل را. و این فرق انسان است با حمار. اینکه انسان قادر به درک معرفت مسیر است، اما حمار... حمار است! الاغ است! و اگر یک الاغ هم می فهمید زمان چه اعجازی در بر دارد دیگر الاغ نبود. حمار نبود! شاید او نیز لعل بود... برای درک معرفت زمان لازم است. و حمار این را ندانست و اصلی بنا ساخت.
و آدمی که مستعد لعل شدن است تا خریت و پیروی از مکتب حمار نیز نزول می کند... و این قدرت نزول یکی از بزرگترین نعماتیست که خداوند متعال به انسان ارزانی نموده.
نه معرفتی بی عمل وجود دارد و نه عملی بی معرفت. و چه روح انگیز است چنین دنیایی! چنین عالمی! چنین قاعده و قانونی! و زیبا تر ناظم چنین منظومه ایست که چنین نظامی را برپا داشت، نه از برای خود! که فقط برای من...
و خدایا شکرت از بابت استعداد خریت!
اما اصل مرا از اصل حمار بی وصل گردان...